هديه خدا محمدرضاجونهديه خدا محمدرضاجون، تا این لحظه: 10 سال و 14 روز سن داره

جوجه جون من

15 ماهگيت مبارك

سلام عشقم نفسم عمرم جونم 15 ماهگيت مبارك عزيز دلم اعمال جوجه در 15 ماهگي : همون كارهاي ماههاي قبل ،‌راه ميره ،‌ميخزه ،‌فقط اين ماه دور خودشم ميچرخه تا سرش گيج بره و مثل مستا تلو تلو ميخوره و مي افته و باز بلند ميشه و مي افته و غش غش ميخنده ،‌يا ميره صندلي اپن و مي ياره جلو تا به كابينت گير نكنه و ميچرخونش ،‌حالا از كجا ياد گرفته ،‌يك بار باباش گذاشتتش رو صندلي و چرخوندتش اينم ابتكار بخرج داده و اين كاراي بالا رو انجام ميده . بازم گوشات عفونت كرد و چند روزي مريض بودي گلم . نميدونم چطوري حموم ببرمت كه آب تو گوشات نره لطفا كمك ! قراره آخر اين ماه بريم مشهد و اين بار دومه تو ميري پابوس آقا عز...
31 تير 1394

دندون هفتم

سلام جوجه طلايي عشقم روز پنجشنبه 94/4/4(چه جالب) هي ديدم يك چيزي سفيد اضافه بر دو دندون جلو پايين داري پريدم نگاه كردم ديدم بله دندون كناري در اومده . هر چند منتظرش بودم چون خيلي آبريزش دهن داشتي و مدام دستت تو دهنت بود اما هنوز لثت ورم نكرده بود تعجب بيشترمم واسه اين بود كه چرا اينقدر بزرگه آخه من چند روز قبلش چك كردم و خبري ازش نبود . هشتمي هم تو راهه و از زير لثه ديده ميشه . خدا رو شكر شكر شكر هزار مرتبه شكر كه واسه اين دندون اذيت نشدي و اذيت نكردي . خدايا مرسي دوستت دارم. اعمال :‌ غذا خوردنتم كه خودت دوست داري بخوري و منم يك قاشق دست تو ميدم و يكي دست خودم تا تو به بازي قاشق بازي برسي من هي ميچپونم غذا رو تو دهنت ....
6 تير 1394

14 ماهگيت مبارك

سلام جوجه قشنگم 14 ماه از با هم بودنمون گذشت . خوشحالم كه پيشم هستي و به زندگيم جون ميدي . عزيز مهربونم پسر ماهم مامان خيلي خيلي خيلي عاشقته. احوالات جوجه در 14 ماهگي: روابط : به خاله بنفشه خيلي علاقه داري و به بچه هاش البته ديگه هر كي بخواد از خونه بره يا تو از پيششون بري حدود يك دقيقه جيغ ميكشي و بعد سرت رو گرم ميكنم و تو هم آروم ميشي . با ايليا هم هميشه كل كل داري آخه اون هميشه داد ميزنه تو هم سرش داد ميزني اما با هركي آروم باشه تو هم آرومي باهاش و بازي ميكني . رفته بوديم پرسه (عباس آقا) خدا رحمت كنه ، حاج آقا حرف ميزد و صداي بلند گو زياد بود هر وقت داد ميزد تو هم بهش داد ميزدي و ميگي هاااا هااااا همه تو مجل...
31 خرداد 1394

تصميم كبري

عزيزم سلام (13 ماه و 9 روز) ديگه الان به خونه جديد نقل مكان كرديم .اما شما خيلي اذيت شدي و منم دست تنها بودم و بابايي بود فقط شما هم نميدونم چرا گوشت عفونت كرده و همش در حال گريه هستي . واقعا سخت شده نگهداري از شما با اين جابجايي . مامان جون هم چند وقته گفته ديگه نميتونه شما رو نگه داره منم نمي خوام شما رو بذارم مهدكودك واسه همين بهم گفتن از كار برگردم . منم به اداره اعلام كردم و منتظر روزي هستم كه بگن ديگه نيام اداره . تصميم خيلي سختيه . مديراداريمون خيلي از عواقب بد اين كاربرام گفت ومنم بهشون گفتم:ا ين تنها راهم و اشتباه ترين تصميممه . اگه مامان جون ميتونست شما رو نگه داره من كارم رو ترك نميكردم اما حالا اون بنده خدا هم مشكل...
9 خرداد 1394

جشن تولد يكسالگي

تولدت مبارك عشقم با يكماه تاخير در آخرين روز سيزده ماهگيت تولدت برگزار شد با تم زنبوري .   طبق معمول خاله ها خيلي زحمت كشيده بودن تزئينات رو خودم آماده كرده بودم اما دكور رو خاله ها چيدن و سالاد رو هم درست كردن و روز تولد با خودشون آوردن . مهمونا ابتدا با شربت و شيريني و بستني پذيرايي شدن رقص و پايكوبي شروع شدكه تو هم خيلي پايه بودي و همكاري ميكردي ، بعد باز كردن كادو ها و عكس گرفتن با همه مهمونا و خوندن تولدت مبارك و بريدن كيك و بعد هم ساندويچ سالاد اولويه و بازهم رقص و شادي و بعد هم رفتن مهمونها جشن به اتمام رسيد. با اتفاقاتي كه رخ داد و بد هم بود اما تولد خوبي شد و خيلي خوش گذشت . خاله ها و دو تا ...
3 خرداد 1394

13 ماهگي جوجه

سلام عزيز دل مامان عزيزمن يكسال رو تمام كردي و وارد سيزدهمين ماه زندگيت شدي مباركت باشه عزيزم توي اين ماه هم بيشتر روي راه رفتنت تمركز داري و خوب هم راه ميري . اصلا در و ديوار رو نگرفتي كه راه بري منم فكر ميكردم تا راه رفتنت زياد مونده اما تو في البداهه شروع كردي بدون كمك گرفتن راه ميري . منم همش دولا دولا دنبالتم . همش هم دستمون رو پس ميزني تا نگيريمت . وقتي هم مي افتي روي باسنت مي خندي و ميخزي تا يك چيزي رو بگيري و بلند شي و دوباره راه بري . اين روزا من كمتر ميتونم بهت رسيدگي كنم . چون داريم كم كم وسايل رو ميبنديم و ميبريم خونه جديد . سعي ميكنم اين هفته تموم بشه تا بتونم برات برنامه ريزي كنم عزيزم . ح...
3 خرداد 1394

حق مطلب ادا نشد

خدايا همه بابا ها تا 150 سالگي سايشون رو سرمون باشه .آمين مطمئنم و ميدونم حق مطلب رو واسه تبريك روز پدر ادا نكردم . جوجه خيلي مريض بود و منم حوصله نداشتم . امروز ميخوام بنويسم واسه پدرم و همه پدراي خوب دنيا شايد حق مطلب ادا بشه كه ميدونم نميشه . پدر خوب من ای فدای روی همچون ماه تو گشته ام من واله و شیدای تو تکیه گاه من تویی هان ای پدر ای پدر کی میشوم همتای تو؟ گر تو می بینی که شعری گفته ام دوست دارم پا گذارم جای تو گرچه می نتوان که جا پایت گذاشت لیک رسوا می شود بدخواه تو آب دریا را اگر نتوان کشید میتوان نوشید از دریای تو ای پدر با من بگو درد دلت تا که من مرهم نهم غمهای تو ای پدر پشت و پناه من...
21 ارديبهشت 1394

واكسن يكسالگي

جوجه طلا در يكسال و 21 روزگي : عزيزم 16 ارديبهشت واكسن يكسالگيت رو زدم . بخاطر بيماريت گذاشتم خوب بشي بعداز چند روز بردم و چهارشنبه واكسنت رو زدم تو دستت زد خانومه بهداشت . يكم گريه كردي و ساكت شدي البته حق هم داشتي اون سر سوزني كه اون داشت منم بودم دو ساعت گريه ميكردم . وزن و قدت رو هم راضي بود . 12 وزن و قد 74 . منم دو روز كه خونه بودم مراقبت بودم اما هنوز هم مراقبتم چون ميگن يك هفته تا ده روز عوارضش رو نشون ميده . دو دندون جلو و نيش بالا هم درحال در آمدن هستن . تولدتم باز عقب افتاد چون نازنين جون از داداشي ابله مرغان گرفته و ما هم بخاطر شما نمي تونيم بريم ديدنش . حالا بايد صبر كنم كه نازي جون خوب بشه تا اونم تو تولدمون ...
21 ارديبهشت 1394

احوالات جوجه در دوازده ماه و چهارده روزگي

سلام قند و نباتم جوجه مامان دقيقا توي دوازده ماه و چهارده روزگي مي تونه : چند قدم بين و من و باباش بره بدون كمك اما بايد دور و ورش احاطه شده باشه با دستاي منو بابا كه نيافته .به نظرم اگه آروم بره بيشتر ميتونه قدم برداره اما عجله داره و كنترلش رو از دست ميده . گوشي موبايل رو به گوشش ميگيره و و سرش رو كج ميكنه و با يك آهنگ خاص ميگه الو البته حروف رو نميگه صدا رو به حالت الو ميكشه مثل يك آهنگ . اگه چيزي ازش بپرسم كه جوابش مثبت باشه با خوشحالي و برق خاصي تو چشماش سرش رو بالا و پايين ميبره و باز با اون آهنگ خاص بله ميگه .مثلا اينطوري (اَاَاَاَاِاِاِه ه ) بجاي دندوناي وسط بالا دندون كنار وسطي دراومده و يكم از يكي از دندون...
14 ارديبهشت 1394