هديه خدا محمدرضاجونهديه خدا محمدرضاجون، تا این لحظه: 10 سال و 14 روز سن داره

جوجه جون من

خوب و بد

پدرم روزت مبارك بدش :‌ دوستان عزيزم اين چند وقت كه نبودم خيلي گرفتار بودم روزاي سختي بود جوجه نازم دو هفته بيمار بود . اما خدارو شكر بهتر شده .(دمتر گفت حساسيت گرفته و دستور بستري داد منم گريه كردم گفت سه روز ديگه خوب نشد بايد ببريش .منم تو خونه مراقبت كردم و خداروشكر بهتر شدي) خوبش : با اينكه جوجه نازم وزنش بخاطر بيماري كم شد اما از روز چهارشنبه 9 ارديبهشت ديگه سينه خيز نميره قبلا يكي دو قدم رو دستاش ميرفت بعد ديگه سينه خيز ميرفت اما حالا ديگه درست ميخزه روي چهار دست و پا و حدود ده ثانيه مي ايسته و پنج شش قدم راه ميره اما چون سريع ميره كنترلش رو از دست ميده و مي افته و من و باباش با فاصله يك متر يا بيشتر از هم...
13 ارديبهشت 1394

شروع راه رفتن و دندون بالا

سلام عزيزم جمعه 21 فروردين ، روز مادر كه روز تولد قمريته 3 تا قدم برداشتي به طرف روروئكت و من همچنان درگير با ايستادن تو . عزيزم بهت گفتم روروئكت رو ميخواي يا تابت و تو رو ايستاده نگه داشته بودم دستام رو از دور كمرت ول كردم و شما به طرف روروئكت رفتي سه قدم و من از ترس كه نيافتي پريدم و گرفتمت ولي فقط خود خدا ميدونه چقدر خوشحال شدم تو رفتي و دنيا رو بهم دادي . بابا هم نيست رفته واسه پروژه چابهار . منو شما واسه اولين بار دو شب تنها خوابيديم . هميشه خاله ها مي اومدن پيش ما اما من ديگه روم نشد مزاحمشون بشم ديگه دل رو به دريا زدم و تنها خوابيديم . بابايي هم شنبه صبح رسيد . چند روزه كه شكمت شل شده و دو روزه كه خيلي سرفه ميكني ....
26 فروردين 1394

مادر

خيلي ساده . به همين سادگي ! وقتي مادر شدم فهميدم مادر يعني چه !! مادرم روزت مبارك پسرم تولدت مبارك (قمري) خودم ، مادر شدنت مبارك . پارسال من در همين روز مادر شدم . ...
22 فروردين 1394

اولين پست 94

سلام به همه خاله هاي عزيز و ني ني هاي گلشون سال نو همه مبارك. اول از همه تشكر ويژه از الهام مامان عزيز ممنون كه به من سر زديد و مامانم رو از نگراني نجات داديد. اين روزها ماماني سرگرم تدارك تولدم .ممنون مامان جوني . حالا قول داده تو اين سال بچه خوبي باشه و خيلي عكس مكس بذاره خدا كنه . تولدم آخرين روز اولين ماه اولين فصل ساله . چه سخت . ...
19 فروردين 1394

آخرين پست 93

      با همیم تنها، در کوچه های مه گرفته ی انتظار، زیر سایه ی سرو و چنار، زمزمه ی عشق می وزد همراه باد، ابر بوسه هایش را به گونه ات هدیه می کند، حسود می شوم، کاش باران بودم، چه بی پروا صورتت را نوازش می کند، گیج می شوی میان من و آسمان، کدام را انتخاب خواهی کرد؟ دستانم را در دست می گیری، گرمی وجودت سد بی تابی ام را می شکند، امسال با همه ی سال ها فرق دارد، می دانم که انتخابت را کرده ای ... پيش مني ديشب با اولين حاجي فيروز شهرمون عكس گرفتي . چه حال و هوايي داره . خدا كنه همه مردم خوشحال باشن . چهارشنبه سوري نرفتيم من ترسيدم كه خطرناك باشه به نظرم تفريح بدي شده . يك آتش كوچك بس بود . خونه بو...
29 اسفند 1393

آخرين مناجات 93

خدایا !     هرکه مست از شراب چشم تو نیست، زنده به چیست؟ ! خدایا !     ما بنده توئیم و بنده را جز اطاعت نشاید! به ما الفبای بندگی بیاموز . خدایا !     بی نگاه لطف تو، هیچ کار به سامان نمی رسد . نگاهت را از ما دریغ نکن . خدایا !     عنانمان را از دست نفسمان بستان و یاد خودت را چنان در دلمان بنشان که تو از چشممان ببینی و از گوشمان بشنوی و از زبانمان بگویی . خدایا !     نگاهمان را از غیر خودت بگردان و ما را نگران خودت بگردان . خدایا !     به ما آداب عاشقی بیاموز و اصول عشقبازی و راه و رسم کرشمه شناسی . خدایا !  &nbs...
29 اسفند 1393

برف

سلام گلم . هفته آخر زمستون و كلي برف !!!!!!!! گفته بودم از آسمون سنگم بياد ميبرمت آتليه اما از آسمون برف اومد و همه جا تعطيل بود .اشكال نداره حداقل برف رو ديديم امسال و سر صبح با خالي بني جون و عرفان و نازنين گلم و خاله بهاره و خاله ستاره جون رفتيم دانشگاه بابايي و چون دانشجوها رفته بودن برفها دست نخورده بودن و كلي برف بازي وآدم برفي درست كرديم . دقيقا از چهارشنبه ساعتاي 10 صبح شروع كرد به بارش .خيلي خوب بود خدايا شكرت واسه اينهمه نعمت. دكترم بردمت گفت اين رستم فقط تنبله .بايد باهاش كار كني تو اين يكماه بايد راه بره .منم شروع كردم .گريه ميكني اما ديگه چاره نيست . گفت رورئك و بغل ممنوع. اميدوارم موفق بشم و موفق بشي گلم. ...
23 اسفند 1393

اندراحوالات جوجه

جوجه طلا اين روزهاهم مثل روزهاي ديگه ميگذره.تو اسفنديمو داريم به عيد نزديك ميشيم  و يكروز نشد درست و حسابي بريم بيرون خريد . دو بار باهات رفتم خريد با وجود 4 تا بادي گارد اما با بهونه گيريات حدود 30 تومن اضافه كارت كشيدم و منم چقدر جوش ميزدم مثل ماماناي خوب خوب خوب قربون صدقت ميرفتم و تو دلم ميخواستم بپرم از شدت خوشحالي خيلي فشارت بدم خخخخخخخخخخخخخخخ اما اشكال نداره شد بلا گردون فندوق كوچولو. امروز صبح عليرغم حضور پر قدرت خورشيد در اين لحظه اثري ازش نيست . همش هم قصد دارم ببرمت آتليه كه نميشه بابا جونت وقت نداره !!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟نميدونم بعدا چي ميخواد جوابت رو بده.؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عزيزم هنوز هيچ كدوم از اسباب بازياش رو خراب نكرد...
19 اسفند 1393

شادم

امروز خيلي خوشحالم ، يك شادي ، يك حس قشنگ ، امروز عليرغم اينكه ديشب تو اذيت كردي و خوب نخوابيدي ( نميدونم چرا شايد دوباره دندون در مي ياري) امروز شادم. پر از انرژي . امروز بعداز يكسال يا كمتر يا بيشتر با دوستاي فيروزه اي م حرف زدم .خيلي سرحال اومد . آلاله جون ونوس جون مريم جون خيلي خوشحال شدم صداتون رو شنيدم از همينجا روي ماهتون رو ميبوسم . محمد رضا هم به خاله هاش خوش آمد ميگه . شاد شاد شادم .دوستتون دارم دوست جونا .   ...
10 اسفند 1393