هديه خدا محمدرضاجونهديه خدا محمدرضاجون، تا این لحظه: 10 سال و 27 روز سن داره

جوجه جون من

خوب و بد

1394/2/13 8:37
نویسنده : زويا
115 بازدید
اشتراک گذاری

پدرم روزت مبارك

بدش :‌دوستان عزيزم اين چند وقت كه نبودم خيلي گرفتار بودم روزاي سختي بود جوجه نازم دو هفته بيمار بود .

اما خدارو شكر بهتر شده .(دمتر گفت حساسيت گرفته و دستور بستري داد منم گريه كردم گفت سه روز ديگه خوب نشد بايد ببريش .منم تو خونه مراقبت كردم و خداروشكر بهتر شدي)

خوبش : با اينكه جوجه نازم وزنش بخاطر بيماري كم شد اما از روز چهارشنبه 9 ارديبهشت ديگه سينه خيز نميره قبلا يكي دو قدم رو دستاش ميرفت بعد ديگه سينه خيز ميرفت اما حالا ديگه درست ميخزه روي چهار دست و پا و حدود ده ثانيه مي ايسته و پنج شش قدم راه ميره اما چون سريع ميره كنترلش رو از دست ميده و مي افته و من و باباش با فاصله يك متر يا بيشتر از هم ميشينيم و باهاش تمرين ميكنيم . اما فكر ميكنم اين راه رفتنش زودتر از چهار دست و پا رفتنش بود .چند روز پيش ديدم به پشتي خودش رو گرفته و بلند شده و چرخيده و دستش رو ول كرده و داره مي ياد طرفم .منم تو آشپزخونه بودم و يهو ترسيدم يواش رفتم طرفش و گرفتمش كه نخوره زمين . چند باري هم با باسن خورده زمين كه عزيزم دردش گرفته و يكم گريه كرده . خداياااااااا شكرت .خيلي هم دوست داره راه رفتن رو و ميخنده و مي خواد تشويقش كنيم .

پس ميتونم بگم تاتي كردن و خزيدنش دوازده ماه و نيمه بوده .

دقيقا وقتي از يكسال رد شد خيلي چيزها تغيير كرد . دقيقا ميفهمه چي ميگم . كلي هم با خودش حرف ميزنه . من بهش ميگم چايي ميخواي يا ميوه مي خواي يا هر چي ازش ميپرسم جوابش اگه مثبت باشه سرش رو به علامت مثبت بالا پايين ميكنه .خدايا ممنون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)