هديه خدا محمدرضاجونهديه خدا محمدرضاجون، تا این لحظه: 10 سال و 26 روز سن داره

جوجه جون من

احوالات جوجه در دوازده ماه و چهارده روزگي

1394/2/14 11:44
نویسنده : زويا
157 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند و نباتم

جوجه مامان دقيقا توي دوازده ماه و چهارده روزگي مي تونه :Image result for ‫شكلك راه رفتن‬‎

چند قدم بين و من و باباش بره بدون كمك اما بايد دور و ورش احاطه شده باشه با دستاي منو بابا كه نيافته .به نظرم اگه آروم بره بيشتر ميتونه قدم برداره اما عجله داره و كنترلش رو از دست ميده .

گوشي موبايل رو به گوشش ميگيره و و سرش رو كج ميكنه و با يك آهنگ خاص ميگه الو البته حروف رو نميگه صدا رو به حالت الو ميكشه مثل يك آهنگ .

اگه چيزي ازش بپرسم كه جوابش مثبت باشه با خوشحالي و برق خاصي تو چشماش سرش رو بالا و پايين ميبره و باز با اون آهنگ خاص بله ميگه .مثلا اينطوري (اَاَاَاَاِاِاِه ه )

بجاي دندوناي وسط بالا دندون كنار وسطي دراومده و يكم از يكي از دندوناي وسط بالا.

چهاردستو پا رو ديگه كامل ميره .

هرچي رو ببينه خودش رو ميگيره بهش و بلند ميشه .

تا صداي زنگ در رو بشنوه با همون لحن خاصش ميگه ااااييييه و مدام به آيفون اشاره ميكنه و با خوشحالي به در نگاه ميكنه كه كي قراره بياد.

دست دسي و ناي ناي و مجلس گرمي رو هم كه از قديم انجام ميداد .

الان ديگه ايستاده ناي ناي ميكنه .

ولي هنوز زمان ايستادن مواظبشم و كنارشم تا زمين نخوره .

دقيقا مثل پنگوئن ها راه ميره .

غذاهاي جديد دوست داره و ديگه غذاهاي خودش رو نميخوره . سعي كردم شيرش رو هم كم كنم .فقط موقع خواب طبق عادت بايد شير بخوره كه خوابش ببره و اين برام بزرگترين مشكله در حال حاضر .

ساعت خوابشم تغيير كرده و يكم بدخوابي ميكنه شبا .خداكنه زودتر بهتر بشه .

هنوز واكسن يكسالگي رو نزدم بهش و تولدشم نگرفتم .

چقدر منتظر بودم كه حداقل خزيدنش رو ببينم حالا راه رفتنش زودتر از خزيدنش شروع شد . خدايا مرسي

از الهام مامان عزيز هم ممنون كه نويد اين روزها رو بهم ميداد.Image result for ‫شكلك قلب‬‎

ماما ميگه و مَمَ ياممممممممم رو واسه چيز خوردني بكار ميبره .

بيرون رفتن رو دوست داره و وقتي پارك ميره و بچه ها كه فوتبال بازي ميكنن رو نگاه ميكنه خوشحاله و وقتي بچه ها واسه خودشون دست ميزنن اينم تشويقشون ميكنه .

بچه هاي هم سن و سال خودش رو كه ميبينه صداشون ميكنه و دوست داره ارتباط برقرار كنه .

منم بعد دو هفته كه بخاطر مريضي پسرم مرخصي بدون حقوق گرفتم برگشتم اداره . دوست ندارم اداره بيام .دوست دارم تمام مدت و تمام لحظات عمرم رو با تو بگذرونم . دوست دارم هيچ لحظه اي رو از دست ندم . نميدونم چرا هنوز اداره مي يام.بازم خوبه اين مدت كه پيشت بودم كلي پيشرفت كردي عزيز دلم.

بازي با بابا رو خيلي دوست داره و كلي تو بازي ميخنده و قهقهه ميزنه به طوري كه از شدت خنده مي افته رو زمين .

مامان عاشقته جوجه نازم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

پریسا
14 اردیبهشت 94 12:31
خدا نی نی شما رو هم حفظ کنه ان شا الله به ما هم سر بزنید
زويا
پاسخ
سلام ممنون.چشم حتما خوشحال ميشم