هديه خدا محمدرضاجونهديه خدا محمدرضاجون، تا این لحظه: 10 سال و 26 روز سن داره

جوجه جون من

13 ماهگي جوجه

1394/3/3 7:39
نویسنده : زويا
170 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيز دل مامان

54.gif52.gif

عزيزمن يكسال رو تمام كردي و وارد سيزدهمين ماه زندگيت شدي مباركت باشه عزيزم

توي اين ماه هم بيشتر روي راه رفتنت تمركز داري و خوب هم راه ميري . اصلا در و ديوار رو نگرفتي كه راه بري منم فكر ميكردم تا راه رفتنت زياد مونده اما تو في البداهه شروع كردي بدون كمك گرفتن راه ميري . منم همش دولا دولا دنبالتم . همش هم دستمون رو پس ميزني تا نگيريمت . وقتي هم مي افتي روي باسنت مي خندي و ميخزي تا يك چيزي رو بگيري و بلند شي و دوباره راه بري .

اين روزا من كمتر ميتونم بهت رسيدگي كنم . چون داريم كم كم وسايل رو ميبنديم و ميبريم خونه جديد . سعي ميكنم اين هفته تموم بشه تا بتونم برات برنامه ريزي كنم عزيزم .

حس خوبي ندارم از مامان جون دور ميشيم و من و شما كه هميشه بعدازظهرا منتظر بوديم كه صداي زنگ در بياد و مثل هميشه مامان جون پشت در باشه ديگه بايد عادت كنيم به دوري .

نازنين جون رو صدا ميزني نانا

تو خواب هم وقتي داري بيدار ميشي چند بار ميگي نانا

نازنين و عرفان رو خيلي دوست داري اونا هم تو رو خيلي دوست دارن

تو اين ماه بستني و چوب شور خوردي . خيلي دوست داري . وقتي ازت ميپرسيم بستني ميخواي خيلي ناز سرت رو بالا و پايين مي ياري و ميگي اي اي يعني ميخوام .

وقتي ازت چيزي ميپرسيم اگه جوابش مثبت باشه همين كار رو ميكني .

براي اولين بار رفتي دستگاه عابر بانك رو ديدي. وقتي فيش صادر ميشد خيلي با تعجب نگاه ميكردي .

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)