هديه خدا محمدرضاجونهديه خدا محمدرضاجون، تا این لحظه: 10 سال و 26 روز سن داره

جوجه جون من

14 ماهگيت مبارك

1394/3/31 10:56
نویسنده : زويا
224 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جوجه قشنگم

14 ماه از با هم بودنمون گذشت . خوشحالم كه پيشم هستي و به زندگيم جون ميدي .

عزيز مهربونم پسر ماهم مامان خيلي خيلي خيلي عاشقته.

احوالات جوجه در 14 ماهگي:

روابط :

به خاله بنفشه خيلي علاقه داري و به بچه هاش البته ديگه هر كي بخواد از خونه بره يا تو از پيششون بري حدود يك دقيقه جيغ ميكشي و بعد سرت رو گرم ميكنم و تو هم آروم ميشي .

با ايليا هم هميشه كل كل داري آخه اون هميشه داد ميزنه تو هم سرش داد ميزني اما با هركي آروم باشه تو هم آرومي باهاش و بازي ميكني .

رفته بوديم پرسه (عباس آقا) خدا رحمت كنه ، حاج آقا حرف ميزد و صداي بلند گو زياد بود هر وقت داد ميزد تو هم بهش داد ميزدي و ميگي هاااا هااااا همه تو مجلس به تو نگاه ميكردن و ميخنديدن(بجاي گريه) همونجاهم دروازه باز ميكردي .

پسر گلم ديگه خوب راه ميره و فقط كافيه كفشاش رو ببينه چنان دادو غالي راه ميندازه كه الا و بلا بايد كفش بپوشم رو راه برم و ما هم اگه بخوايم جايي بريم يا كاري داشته باشيم كفشاش رو قايم ميكنيم تا نبينه .

هنوز هم از غريبه ها چيزي نميگيري كه بخوري يا بغلشون نميري فقط روت رو برميگردوني اما دست ميدي . سعي داري با بچه هاي كوچك ارتباط برقرار كني .

عزيزم خدا بهت خير و سعادت بده خيلي ميترسيدم كه با روزه داري خيلي اذيتم كني اما روز اول خيلي گل بودي و به من هم خيلي خوش گذشت روزه . اين دومين ماه رمضونيه كه پيشمون هستي گلم اما اولين سالي هست كه سر سفره ميشيني و با ما افطاري ميخوري عزيزم .

اعمال :

حرفامون رو ميفهمي و اگه ازت چيزي بخوام عمل ميكني . سعي ميكني حرفات رو به ما بفهموني و مدام در حال حرف زدني بازم به زبون خودت .

مثلا من بهت لباس بابا رو ميدم و ميگم برو بده به بابا تو هم انجام ميدي و يا ميگم بريم تو اتاقت بازي كنيم سريع دستمو ميگري و ميري سمت اتاقت با اينكه يك ماه هم نشده كه اوميدم اين خونه همه جاي خونه رو ميشناسي .اگرم چيزي بخواي همش بهش اشاره ميكني .

برنامه خوابت بهتر شده شبها ده ده و نيم ميخوابي . شيشه رو ميخوري و تموم ميشه و همش وول ميخوري تا خوابت ببره يا من رو پام ميذارمت و تكونت ميدم يا گاهي كه خيلي خسته اي قبل تموم شدن شيشه خوابت برده گلم .

داروهات رو هم قشنگ ميخوري و دهنت رو باز ميكني و منتظري دقيقا سه بار قطره چكون بره تو دهنت .

وقت نماز خوندن كنارمون ميشيني و خودت رو سرگرم ميكني ما هم مهر رو تو دستمون نگه ميداريم تا برش نداري . با صداي اذان دستات رو ميبري روي گوشت و ميگي آآآآآآ.

يكبار هم داشتم تلويزيون نگاه ميكردم تو هم خوابت مي اومد و نخوابيدي و من بغلت كردم بعد ده دقيقه نشسته خوابيدي . البته من متوجه بودم اما چون تو جات بازي ميكردي گذاشتم همونجوري خوابت ببره .

وقتي ماشين بازي ميكني صداي ماشين در مي ياري و سرگرمي البته بازم بايد پيشت نشسته باشم .

حلقه هات رو هم مي ندازي سر جاش و با لوگو ها دوست داري بازي كني . فقط وقتي پا شم برم تو اشپزخونه ميبينم مثل جوجه مرغابي ها يا پنگوئن ها در حال اومدن پشت سرمي اگه هم بي حوصله باشي شيون ميكني .

هنوز كارهامو وقتي خوابي انجام ميدم وقتي بيداري دربست مخلصت و چاكرتم . پس كي من بخوابم !!!!!!!!

علاقه مندي ها :

عاشق جاروبرقي هستي يعني صبح تا شب روشن باشه دنبالش مي ياي و بغلش ميكني وقتي هم خاموش ميشه ميگي افت و دستات رو بالا ميياري و نشون ميدي به معني نيست .اما واي به حال اينكه بخوام ظرف بشورم يا شير سينك رو باز كنم گريه ها و گريه ها اااااااا .

به تي وي در حد 5 دقيقه در هفته ديدن علاقمند شدي .

قدم زدن تو پارك رو دوست داري البته نه قدم زدن بلكه دويدن .

به حموم و آب بازي هم علاقه مندي و دوست داري بري حموم البته تا قبل از شامپو زدن و بعد داد و هوار البته اميدوارم به زودي اين مشكل هم رفع بشه .

تو ماشين هم به چيزهاي جديدي كه ميبيني اشاره ميكني و ميگي هااا يا اييييييي ؟به حالت پرسشي

به قول ما دروازه باز ميكني يعني سرت رو پايين ميكني و باسنت رو بالا ميبري در همون حالت ناي ناي ميكني .

هندونه خيلي دوست داري اما سفيده تخم مرغ دوست نداري .

از پر ميترسي اگه روت بيافته خيلي سريع خودت رو اينور اونور پرت ميكني .اما دوست داري باهاش بازي كنن و تو نگاه كني .

براي دومين بار منو بابايي شما رو روز جمعه برديم يك حموم پنج دقيقه اي . هميشه مامان جون ميبره شما رو حس ميكنم دوست داره منم اعتراضي نمي كنم .

 

الان ديگه برنامه نگهداري از تو روز درميون شده يكروز مامان جون يكروز خاله جوني ها و مي يان خونه خودمون تو رو نگه ميدارن تو هم خيلي اذيت نمي كني . پسر گلمي .دوستت دارم ماماني .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان فدیا
1 تیر 94 14:14
خیلی باحال بود چون دقیقا چیزهایی که نوشتید کارهای ادرین هم هست چون دقیق هم سن هستن اما ادرین تو دنیا بیشتر از هر چی عاشق کنترل تلویزیون
زويا
پاسخ
خدا حفظشون كنه .محمدرضا هم كنترل رو دوست داره اما من خيلي جلو دستش نميذارم
الهام مامان
3 تیر 94 19:47
خوشم میاد که اینقدر وقت میذارید و با دقت همه چیزو مینویسید.... اینکه نینیا تو خیلی از چیزا باهم مشترکند شکی نیست.... مثلا من هیچ بچه ای رو ندیدم که بعد از خداحافظیه فامیل یا بابا و مامان خیلی شیک و محترم بشینه همه از دم جییییییغ میکشند.....
زويا
پاسخ
سلام عزيزم . خوشحالم دوباره ديدمت.من فكر ميكنم كه فقط جوجه من اينطوريه يا خيلي از كارهاي ديگش رو فكر ميكنم اين فقط اينجوري انجام ميده چون تجربه ندارم و بچه كوچولو دور و برم نيست تا ببينم اونا هم اينطورين .