هديه خدا محمدرضاجونهديه خدا محمدرضاجون، تا این لحظه: 10 سال و 28 روز سن داره

جوجه جون من

احوالات جوجه در دوازده ماه و چهارده روزگي

سلام قند و نباتم جوجه مامان دقيقا توي دوازده ماه و چهارده روزگي مي تونه : چند قدم بين و من و باباش بره بدون كمك اما بايد دور و ورش احاطه شده باشه با دستاي منو بابا كه نيافته .به نظرم اگه آروم بره بيشتر ميتونه قدم برداره اما عجله داره و كنترلش رو از دست ميده . گوشي موبايل رو به گوشش ميگيره و و سرش رو كج ميكنه و با يك آهنگ خاص ميگه الو البته حروف رو نميگه صدا رو به حالت الو ميكشه مثل يك آهنگ . اگه چيزي ازش بپرسم كه جوابش مثبت باشه با خوشحالي و برق خاصي تو چشماش سرش رو بالا و پايين ميبره و باز با اون آهنگ خاص بله ميگه .مثلا اينطوري (اَاَاَاَاِاِاِه ه ) بجاي دندوناي وسط بالا دندون كنار وسطي دراومده و يكم از يكي از دندون...
14 ارديبهشت 1394

خوب و بد

پدرم روزت مبارك بدش :‌ دوستان عزيزم اين چند وقت كه نبودم خيلي گرفتار بودم روزاي سختي بود جوجه نازم دو هفته بيمار بود . اما خدارو شكر بهتر شده .(دمتر گفت حساسيت گرفته و دستور بستري داد منم گريه كردم گفت سه روز ديگه خوب نشد بايد ببريش .منم تو خونه مراقبت كردم و خداروشكر بهتر شدي) خوبش : با اينكه جوجه نازم وزنش بخاطر بيماري كم شد اما از روز چهارشنبه 9 ارديبهشت ديگه سينه خيز نميره قبلا يكي دو قدم رو دستاش ميرفت بعد ديگه سينه خيز ميرفت اما حالا ديگه درست ميخزه روي چهار دست و پا و حدود ده ثانيه مي ايسته و پنج شش قدم راه ميره اما چون سريع ميره كنترلش رو از دست ميده و مي افته و من و باباش با فاصله يك متر يا بيشتر از هم...
13 ارديبهشت 1394

شروع راه رفتن و دندون بالا

سلام عزيزم جمعه 21 فروردين ، روز مادر كه روز تولد قمريته 3 تا قدم برداشتي به طرف روروئكت و من همچنان درگير با ايستادن تو . عزيزم بهت گفتم روروئكت رو ميخواي يا تابت و تو رو ايستاده نگه داشته بودم دستام رو از دور كمرت ول كردم و شما به طرف روروئكت رفتي سه قدم و من از ترس كه نيافتي پريدم و گرفتمت ولي فقط خود خدا ميدونه چقدر خوشحال شدم تو رفتي و دنيا رو بهم دادي . بابا هم نيست رفته واسه پروژه چابهار . منو شما واسه اولين بار دو شب تنها خوابيديم . هميشه خاله ها مي اومدن پيش ما اما من ديگه روم نشد مزاحمشون بشم ديگه دل رو به دريا زدم و تنها خوابيديم . بابايي هم شنبه صبح رسيد . چند روزه كه شكمت شل شده و دو روزه كه خيلي سرفه ميكني ....
26 فروردين 1394

مادر

خيلي ساده . به همين سادگي ! وقتي مادر شدم فهميدم مادر يعني چه !! مادرم روزت مبارك پسرم تولدت مبارك (قمري) خودم ، مادر شدنت مبارك . پارسال من در همين روز مادر شدم . ...
22 فروردين 1394

اولين پست 94

سلام به همه خاله هاي عزيز و ني ني هاي گلشون سال نو همه مبارك. اول از همه تشكر ويژه از الهام مامان عزيز ممنون كه به من سر زديد و مامانم رو از نگراني نجات داديد. اين روزها ماماني سرگرم تدارك تولدم .ممنون مامان جوني . حالا قول داده تو اين سال بچه خوبي باشه و خيلي عكس مكس بذاره خدا كنه . تولدم آخرين روز اولين ماه اولين فصل ساله . چه سخت . ...
19 فروردين 1394

آخرين پست 93

      با همیم تنها، در کوچه های مه گرفته ی انتظار، زیر سایه ی سرو و چنار، زمزمه ی عشق می وزد همراه باد، ابر بوسه هایش را به گونه ات هدیه می کند، حسود می شوم، کاش باران بودم، چه بی پروا صورتت را نوازش می کند، گیج می شوی میان من و آسمان، کدام را انتخاب خواهی کرد؟ دستانم را در دست می گیری، گرمی وجودت سد بی تابی ام را می شکند، امسال با همه ی سال ها فرق دارد، می دانم که انتخابت را کرده ای ... پيش مني ديشب با اولين حاجي فيروز شهرمون عكس گرفتي . چه حال و هوايي داره . خدا كنه همه مردم خوشحال باشن . چهارشنبه سوري نرفتيم من ترسيدم كه خطرناك باشه به نظرم تفريح بدي شده . يك آتش كوچك بس بود . خونه بو...
29 اسفند 1393

آخرين مناجات 93

خدایا !     هرکه مست از شراب چشم تو نیست، زنده به چیست؟ ! خدایا !     ما بنده توئیم و بنده را جز اطاعت نشاید! به ما الفبای بندگی بیاموز . خدایا !     بی نگاه لطف تو، هیچ کار به سامان نمی رسد . نگاهت را از ما دریغ نکن . خدایا !     عنانمان را از دست نفسمان بستان و یاد خودت را چنان در دلمان بنشان که تو از چشممان ببینی و از گوشمان بشنوی و از زبانمان بگویی . خدایا !     نگاهمان را از غیر خودت بگردان و ما را نگران خودت بگردان . خدایا !     به ما آداب عاشقی بیاموز و اصول عشقبازی و راه و رسم کرشمه شناسی . خدایا !  &nbs...
29 اسفند 1393