هديه خدا محمدرضاجونهديه خدا محمدرضاجون، تا این لحظه: 10 سال و 26 روز سن داره

جوجه جون من

20 ماهگيت مبارك

1394/10/13 12:09
نویسنده : زويا
288 بازدید
اشتراک گذاری

نفسم 20 ماهگيت مبارك . رسيدي به 20 انشالله 120 ساله بشي

اين روزا تونستم كشف كنم كه چطوري بهت ميوه بدم مثلا پرتقال آبشو ميگيرم و از صافي رد ميكنم كه پالپ نداشته باشه ديدم خيلي خوردي خوشحال شدم زياد . فكر نميكردم دلايل زيادي واسه خوشحالي وجود داشته باشه اين روزها دلايل جديدي كشف ميكنم .

حرف زدنت هم بد نيست اما پيشرفت زيادي نداشته . همش در حال دويدني و من نگران افتادنتم .

اين ماه شب يلدا و تولد حضرت محمد (ص) رو داشتيم كه همون شب ميلاد تولد نانا و دادا(نازنين و عرفان) هم بود خيلي خوش گذشت .

كم كم داريم يكم وسيله جديد واسه خونه ميخريم چون تو از دكور زيبا خوشت مي ياد و تا جايي ميريم كه دكوراتيو باشه سريع با ولع ميگي به بههههههههههههه . منم تمام دكوريها رو جمع كرده بودم تا تو آسيب نبيني واسه عيد احتمالا يك تغيير دكور كوچك بديم كه دوست داشته باشي. اين ماه رفتيم خونه دو تا از دوستاي جديدت كيان و پيمان و ابوالفضل تو با ديدن شيطوني هاي اونا همش به من يا بابا چسبيده بودي و كم كم يخت باز شد و بازي كردي . پيمان كه محكم بغلت ميكرد و ميبوسيدت تو يكم نگران ميشدي و مثل خرچنگا از كنارش رد ميشدي و ميرفتي طرف بابا و يگفتي باباااااااااا !!!! با تعجب . براي اولين بار با ديدن بپربپر پيمان تو هم رو مبل بپربپر كردي . اما پيمان خيلي با محبت بود و دوستت داشت فقط يكم پيشورن بود . خونه كيان جون هم از اول اسباب بازياش رو آورد اما تو چون ميخواستي بري خونه نانا لج كردي و غصه دار شدي . كلا خوب بود .كاش بشه بيشتر برم جايي كه بچه اندازه تو داشته باشن تا تو هم بازي داشته باشي .

شبا 12 ميخوابي و من يكم بيخوابي ميبرم آخه 6 يا 5 ساعت كمه كه من بخوابم .

مراحل خانه داري محمد رضا

مراحل عينك زدن و بعد حمله به دوربين

فضولي !!!!!!!!

درخواست خوراكي از يخچال

نمدي هايي كه از 16 ماهگي برات درست كردم البته بيشتر هست عكسشو نگرفتم

اينهم دومين يلداي عشقم طبق معمول خونه مامان جون ( كرسي و هندونه و حافظ و ...)

 

يلدا 94 محمد رضا دادا و نانا ( محمد عرفان و نازنين)

اينهم كف يلدا!!!! بعد خونه مامان جون رفتيم خونه عمه جوني بزرگه كف زديم و كف خورديم

تولد خودموني و همينجوري نانا و دادا روز تولد پيامبر اكرم (ص)

كيكها به درخواست بچه ها و با هنر دست خاله بنفشه جون ( مامان نانا و دادا) درست شده البته با همكاري مامان محمد رضا در تزئينات كيك

كمك كردن محمد رضا در خانه تكاني عيد و مرتب كردن رختخوابها از الان شروع كرديم !!!!!!

بوس بوس واسه همه عزيزان

پست كيان جون رو كه خوندم يادم اومد از نظافت محمد رضا بنويسم ، خوب شد يادم انداختي خاله جوني ، آخه محمد رضا هم مثل كيان جونه .

دستمال ميخواد واسه گردگيري ، روي زمين رو تي ميكشه يا حتي دستمال . اگه آشغال باشه رو زمين يا خبر ميده يا برميداره ميبره ميندازه تو سينك . جارو ميكنه حتي زير فرشها رو بالا ميكنه و گوشه فرشها رو تا ميزنه و جارو ميكنه . وقتي خسته ميشه من سريع ميتونم در حد دو دقيقه جارو بكشم دوباره با گريه ازم ميگيره . غذاش اگه بريزه رو زمين اونقدر ميگه و اشاره ميكنه تا مجبور بشم بردارم و نميذاره واسه آخر كار .

اصلا و اصلا با اسباب بازيهاش بازي نميكنه . فقط منتظره ببينه من چكار ميكنم بياد دخالت كنه تو اون كار .

چكار كنم بازي كنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پسندها (2)

نظرات (2)

کیان
15 دی 94 8:54
سلام خاله جون هورا هورا پیداتون کردم. دیدم چاره ای نیست کلا براتون اطلاعیه صادر کردم لینکتون رکدم که دیگه گمتون نکنم. خاله خوش به حالت که محمد رضا ساعت 12 می خوابه آۀخه من ساعت یک می خوابممامان و بابا هم کلا سر کار خوابند
زويا
پاسخ
تو رو خدا بچه هاي ناز زودتر بخوابين ما كه ديگه حالي نمونده واسمون خوب شد كه پيدا شديم عكس هم گذاشتم ببينين . بوس بوس
کیان
21 دی 94 14:55
خاله جون من دیونه این همه سلیقه شدم خیلی عالیبود دستتتون درد نکنهمخصوصا از اون کیک استخر ژله خیلی خوشم اومد به مامانم بگم حتکی برام درست کنه خیلی قشنگه میشه روش درست کردنشو برامون بفرستید مرسی
زويا
پاسخ
خاله جون كار خاصي نكرديم نگاه كني متوجه ميشي . كيك مستطيل درست كرديم با ارتفاع زياد . بعد يك مستطيل كوچكتر يكم توش رو خالي كرديم اندازه نصف ارتفاع كيك بعد هم با خامه زده شده خامه مالي كرديم و ژله آبي رنگ كه قبلا بسته شده و با چنگال خوردش كرديم ريختيم توي استخر بعد هم با هرچيز كه داشتيم تزئينش كرديم شما كه خوش سليقه تري بهتر ميتوني درستش كني عزيزم .