اولين آرايشگاه
پسر طلايي مامان
ديروز در تاريخ 94/5/20 روز تولد من براي اولين بار بردمت آرايشگاه (برديمت)
البته موهات رو دو سه بار خاله سعيده كوتاه كرده بودن دستشون درد نكنه اما اين بار ديگه گفتيم بريم آرايشگاه ببينيم چي ميشه چون انشالله اگه خدا بخواد و امام رضابطلبه عازم مشهديم و شما براي بار دوم ميري پابوس آقا (اولين بار تو پنج ماهگي رفتيم مشهد گلم) .
خوب حالا چرا نوشتم برديمت :
القصه منو خاله بني و عرفان جون و عمو رضا شوهر خاله بني و بابايي به عنوان بادي گاردهاي پسر گلي رفتيم تا از ماشين پياده شديم آقاي آرايشگر شاخ در آورد كه اي خدا اينهمه مشتري ولي بعد كه گريه هاي شما رو ديد فهميد كه ما هم كم بوديم براي مشايعت شما . نانا هم خواب مونده بود و الا اون نفر اول ليست بود .
بميرم واسه پسري كه همش گريه ميكرد و منم نميرفتم نزديكش مبادا بياد بغلم و نميه كاره بمونه سرش تو بغل بابايي نشسته بودي و خاله بني همش با آب پاش سرگرمت ميكرد يك ثانيه ساكت ميشدي دوباره داد و فغان آقاي آرايشگر گفت اگه از كوچيكي مي آوردينش حالا ساكت بود . گفت پسر خودم هيچي گريه نكرد پسرش همونجا بود كوچكتر از شما بود گفتم آخه پسر ما فرق داره !!!
آخر كار هم اومدم پيشت همش با چشماي نازت التماس ميكردي به من و آقاي آرايشگر نگاه ميكردي كه زودتر تموم بشه و تموم شد . بعدشم يك حموم مشت اونجا هم از شستن سرت ميترسي و گريه كردي .
خدارو شكر همه راضي بودن شدي يك پسر قند عسل ناز خودم . قبلشم ناز بودي . مامان فدات بشه .
انشالله آرايشگاه دومادي پسرم .بگو ماشالله بگو انشاءالله