عكس بالاخره عكس
عشق مادر :
مامان عاشقته پسرم .
اسفند و فروردين كه رفتيم آتليه عكس گرفتيم ، عكساي اسفند رو تحويل گرفتيم اما عكس آخري موند تا اينكه هفته اول مرداد رفتيم با شرمندگي عكس رو بگيريم . عكساي خام رو گفت گذاشتم رو سي دي اما فقط عكس
آخري بودبازم بدك نيست .
در آخر هم يك عكس از دو ماهگي جوجه عسل
اينجا اولين باري بود كه ميخواستيم بريم دار القرآن عزيزم . همه منتظر بودن تا ببيننت .
اين روزهاي جوجه :
جوجه من تو اين روزها عادت كرده شيشه رو به دندوناش ميگيره و راه ميره ، عقب عقب ميره با همون شيشه و ميچرخه دور خودش تا سرش گيج ميره و مي افته يا قل ميخوره و بعضي وقتا گريه ميكنه بعضي وقتها هم ميخنده .
پنجشنبه 8 مرداد بالاخره بعد از دو سال موفق شدم عموها و عمه ها رو به مناسبت خونه جديد و اومدن عمه وسطي از مشهد دعوت كنيم براي ناهار . خدا خير بده عمه رو اگه كمكم نكرده بود واسه ناهار درست كردن با اون گريه ها و بهانه گيريهاي اون روز شما مهمونا بدون ناهار ميموندن . خدا رو شكر همه چي خيلي خوب برگزار شد . مرسي عمه خيلي دوستت دارم.