هديه خدا محمدرضاجونهديه خدا محمدرضاجون، تا این لحظه: 10 سال و 14 روز سن داره

جوجه جون من

عكسهاي اواخر اسفند تا اول ارديبهشت

1395/2/1 10:14
نویسنده : زويا
231 بازدید
اشتراک گذاری

هفته آخر اسفند قبل كوتاهي مو

وقتي ميگيم قوي شو ،‌اينجوري ژست ميگيري

وقتي موهايم بلند بود

بالاخره ما هم ديديم جايي بغير رختخوابت بخوابي فقط همين يكبار!!!

 

در آرايشگاه !!!!!!

هنوز نميدوني چه خبره داري به دادا ميخندي !!!!

 

كم كم بو بردي !!!!!

اي داد اي هوار به دادم برسيد ، درست يكساعت گريه كردي نيم ساعت هم تو حموم بعد آرايشگاه

شب قبل سال تحويل تو خيابوناي شلوغ و پر هيجان

و سال 1395

نيم ساعت بعد سال تحويل بيدارشدي و موندي كه چه خبره عيدي به دست

مامان من پو نمي خوام په په ميخوام

آماده رفتن به خونه مامان جون و مادربزرگ كه الان بهش ميگي چاچا(دقيقا همزمان با مهد رفتنت 20/1/95) !! چون فقط بهت نقل ميده و جديدا دوست داري بري اونجا واسه اند(قند) !!!!!

خونه مامان جون همراه با يارهاي هميشگي دادا و نانا

و پدر مهربانم شايد به مهرباني يك پدر و مادر باهم بدون اغراق

و نماز جماعت به شرح تصوير

دوباره هفت سينم

هتل  جهانگردي هفته اول فروردين

تولد محمد رضا تولدت مبارك مادركم

به علت فشار رواني كه بخاطر مهد گذاشتن محمد هست و هنوز هم كار نيومده با مهدش و مدام گريه ميكنه نتونستم برنامه بريزم واسه تولد گذاشتم يك ماه ديگه ولي خاله هاي مهربون خودشون اومدن و شب تولد  محمد رضاي عزيزم رو جشن گرفتيم .

تا پست بعدي باي

پسندها (1)

نظرات (0)