هديه خدا محمدرضاجونهديه خدا محمدرضاجون، تا این لحظه: 10 سال و 26 روز سن داره

جوجه جون من

18 ماهگيت مبارك

1394/7/29 10:45
نویسنده : زويا
161 بازدید
اشتراک گذاری

عزيزم پيشاپيش هجده ماهگيت رو تبريك ميگم گلم .

عزيز مادر اين روزا از ديدنت سير نمي شم .فقط بهت خيره ميشم و تو دلم كلي ذوق مرگ ميشم از داشتن تو ماشالله باز سريع روم رو برميگردونم م ميگم چشمت نكنم عزيزم .

اين ماه رفتيم مشهد واسه چكآپت خوب بود همه چيز خدارو شكر . خوش گذشت بد نبود يك دل سير هم رفتم زيارت آقا .

اين شبها ميبرمت حسينيه و هيئت و تو هم خيلي قشنگ سينه ميزني و همزمان بلند هم ميگي ددددددددددت يعني دست !!!!!

واكسنت رو ميذارم هفته آينده خدا كنه همه چيز خوب پيش بره به حق شش ماهه امام حسين (ع) .

دايره لغاتت :‌ هنوز هم خيلي واضح حرف نميزني و به نظرم هنوز مونده تا حرف زدنت

بِبَ ييييي = با همين مكث

آآآآ  بَ = آب

توووو تِ = طوطي

لاخ پش = لاك پشت

افش = كفش

برق = لامپ - چراغ - كليد و پريز

ددر = در

غذا خوب ميخوره اما ميوه . اصلا حتي آبش رو هم نميخوره گفتم بهش كار نداشته باشم شايد بخوره خودش ديدم نه . اجباري با سرنگ ميريزم تو دهنش دو روزه .

پفك و چيپس رو اصلا نميشناسه .

چايي و نوشابه رو به لطف مامان باباش عاشقشون شده .

دوغ دوست داره - دنت عاشقشه - مغز تخمه دوست داره -

تا ميخوام كتاب جوجه غاز رو بخونم هر جا ميگم غازغازي ميگه عمممهِ گاهي هم مممممهِ . ع رو كامل نميگه يك سايه اي ازش رو ميگه .

جور چين رو بعد دو بار بازي كامل ميچيني . با هم فوتبال بازي ميكني و دوست داري خودت بيشتر به توپ ضربه بزني ولي منم دنبالت بدوم .

هنوز با حموم ميونه اي نداري.

تلفن كه دستشه فقط با نانا حرف ميزنه مدام نانا نانا ميكنه (نازنين دختر خالش) عاشق نانا هست .

وقتي بخواد بخوابه اسباب بازياش رو جمع ميكنه . بعد ميره تو اتاقش در رو ميبنده و تو جاش دراز ميكشه و ميگه چار يعني شير بهش بدم . (چهار پيمانه)

مدل رقصش عوض شده يك دستش رو از مچ ميچرخونه يكي ديگه رو انگشتاش رو تكون ميده ميخواد شونه هاش رو بالا پايين كنه بجاش شكمش رو تو وبيرون ميده . بعد هم از باسن خم ميشه و باسن مبارك رو ميگردونه به راست و چپ . خلاصه با اين رقصش سوپرايز شديم چون نه ديده بوديم نه انجام داده بوديم .

تا رو شكم دراز ميكشم مي ياد و ميشينه رو پشتم .

اولين خرابكاري پسرم تو زندگيش تو 17 ماهگي يك تخم مرغ از يخچال برداشت و شكست

يك بعدازظهر تا از خواب بيدار شدي خواستي بيايي بيرون منم پتو پيچت كردم كه سرما نخوري

 

 

 

 

 

 

 

 

 

روزي از روزها

با چنگال ماست ميخوري !!

علاقه خيلي عجيبي به قفل و كليد داري به طوري كه ساعتها مشغول ميشي با كليد درب باز كني و به وسايل داخل كمدها هيچ علاقه اي نداري فقط درب رو با كليد باز كني و ببندي حال هر كليد و دري و قفلي ميخواد باشه بطور مثال:

شمعاتم كه روشنه دردت به جونم. خخخخخخخ

فرودگاه مشهد

ديروز 28/7/94 سه شنبه . يكي از علايقت اينكه كه حلقه ها رو مثل النگو تو دستت كني

اينم ديشب تو خيابون و ديدن دسته ها

اينم صبح . اصلا دلم نمي خواد از خواب بيدارت كنم و ببرمت بذارمت پيش خاله تا برم اداره اما فعلا مجبورم

معذرت ميخوام عزيزم . خيلي ناراحتم

اينم واسه پايان يك عكس از 7 ماهگي بنده

پسندها (1)

نظرات (3)

الهام مامان
29 مهر 94 15:20
وای نینی جز شاهکارای خلقته تپل بامزه اونجا که از خواب بیدار شده خیلی نفسه قربونه لپاش برم من شیطوووونک
زويا
پاسخ
واقعا ني ني ها يك معجزه الهي هستن ممنون كه به ما سر زدين - مرسي
کیان
5 آبان 94 11:54
محمد رضا جون من چشمام شور نیستا ولی به مامنی بگو برای شما اسپند دود کنه بس که شما توپل و دوست داشتنی هستی
زويا
پاسخ
ممنون هميشه اينكار رو ميكنم
ــــــدلارامــــــ
6 آبان 94 14:26
سلام مامانه نینی ماشالا نینیه نازی دارین منم قراره خاله نینی فوگولی شم واسه همین یه وبلاگ واسه نینیه تو راهیمون درست کردم خوش حال میشم سربزنین و نظر بدین
زويا
پاسخ
سلام . ممنون چشم حتما سر ميزنم