جلسه معارفه
جوجه مامان چند روزيه كه فكر ميكنه چه خوب بشه بتونه از اين صفحه دوستاش رو معرفي كنه حالا مامان عكس دوستاش رو ميذاره البته هنوز خيلي دوست داره كه ازشون عكس نداره در اولين فرصت با هم عكس ميگيرن و ميذارن تو دفترچه خاطرات
يك عدد جوجه كوچولو متفكر در بغل مامان جون در فكر دوستان (عزيزان باز هم من مبتدي مشكل جديد دارم چرخوندن عكسا پس ميشه بهم راهنمايي بدين اگر هم نشد خودتون يكم بچرخيد ممنون)
حالا جوجه كوچولو دست به پاچه شده و با يك سوت بلبلي دوستاش رو صدا ميكنه
جوجه با كمك آقاجون مهربون نازنين (عشق من دختر خواهرم) و محمد عرفان گل (پسر خواهر عزيز تر از جانم) رو صدا ميكنه و يك عكس يادگاري ميگيرن . انشالله سايه آقاجون هزار سال رو سرتون باشه (اين سه تا تنها نوه هاي آقا جون و مامان جون هستن) خدا همتون رو حفظ كنه.
حالا جوجه فكر ميكنه ديگه با كي عكس داره آهااااااااااااان با خانواده بابايي
اينم يك عدد ايليا(تيپو سلطان شمشير بدست - پسر عمه جوني كوچيكه) و دو عدد علي ملو و مهدي ملو (پسرهاي عمو بزرگه خوش خنده) و يك عدد مامان زشتتتتتتتتت چاقالووووووووووووووو و سانسور شده البته مامانم بخاطر من اينشكلي شده و الا خيلي ناز و خوشگل بود (مامانم خيلي سختي كشيد تا خدا منو بهشون داد ) پس قدرموووووووووووو بدونيد .